چند سال پیش رفته بودیم عروسی یکی از فامیلمان یه پسری که ازم خوشش اومده بود و من اون مو قع ۱۵ سالم بود پسره ۲۲و سرباز بود مادرش به مادرم گفت سربازی پسرم تموم شه میایم خواستگاری منم که بچه بودم و دوس نداشتم ازدواج کنم یه رفتارهایی کردم که پسره از من بدش بیاد اما بعد نمیدونم چی شد بعد از گذشتن دوسال علاقه مندش شدم پارسال که مادرش و دیدیم دوباره به مادرم گفت دخترت عروس منه الان همش خواب میبینم ازم خواستگاری میکنه شب و روز اونو از خدا میخوام ولی نه دیگه می بینمش نه هم برا خواستگاری اقدام میکنه یعنی دیگه منو نمیخواد