امروز به شوهرم گفتم بچه رو ببر تراس آفتاب بخوره برداشتش برد پایین حیاط ننه شوهرمم اومد سریع حیاطو بچه رو بغل کرد گفت چه خوب راه بیافته هر روز خودش میاد حیاط من پم ترس ورم داشت نمیخوام این همه وابسته هم بشن شاهرم که به اندازه کافی وابستشون هست نمیخوام تو تربیت بچمم دخالت کنن توروخلا ر کی راهی کاری بلده بهم بگه از بس حرص خوردم ازین کارا دارم میمیرم شوهرمم اصلا به فکر نیست همش میگه ندارم ندارم درصورتی کهاماشینشا بفروشه ویکم از سرمایه مغازش میتونه بخره
دگ چطور بگم توهر دعوا میگم دوماهم سر خونه نخریدن قهر رفتم خونه پدرم خواست که نخواست دگ نمیدونم با چه ...
ما خودمون تا مدتها با مادر بزرگم زندگی میکردیم کار به جایی رسید که مامانم افسردگی شدید گرفت از دستشون، دیگه بابام دید مامانم داره از دست میره مجبور شد خونه رو عوض کنه، به نظرم شوهرتو ببر پیش مشاور
خدایا شُکرت که من مامان یه نی نی سالم و صالح و زیبا شدم، ♥️دوست عزیزم میشه واسه اینکه نی نی ام،سروقت خودش سالم بیادبغلم یه صلوات بفرستی،ممنونم🤗..خدایا نی نی ام رو سالم سروقت خودش بزاربغلم آمین♥️