بعد از ۸ ماه کات
به اصرار مادرم و دوستم
کسی که از رابطه رفت من بودم ، به علت مخالفت خانواده ،
با یک خط دیگه منزلمون که نمیشناخت زنگ زدم
عشقم اول جواب داد خیلی گرم و صمیمی صحبت کرد تعجب کردم بعد گفت الو الو و قطع کرد
بعدش چند بار گرفتم تا جواب داد
بر خلاف اکثر اوقات مودب بود و مهربون ،
گفتم میخوام حرف بزنم گفت مگه تو حرف زدنم بلدی
راست میگه من خیلی کم حرفم درحدی که نمیدونم چی بگم
بعد گفتم منم از خانوادم خیلی خشمگینم و اینا و مادرم منو میبینه ناراحته میگه این خشم تو از عذاب وجدان بدرفتاری با اون پسرهست گفت زنگ بزن
خیالت راحت شه منم زنگ زدم،
عشقم گفت دنبال چی هستی یک سال و نیم منو سرکار گذاشتی الان اومدی که چی بشه ، اگه اون موقع با غیر تو وارد رابطه شده بودم الان ازدواج کرده بودمو بچه هم داشتم 🥺
گفتم بیام ببینمت برا اخرین بار گفت از این حرفا زیاد زدی
، خیلی راحت و بدون اصرار گفت فقط در صورتی میتونی که مادرتم باشه
بعد گفتم بیام شرکتتون هم همکارای سابقمو ببینم هم میام اونجا باتو صحبت کنم ( چون ما قبلا همکار بودیم چند سال)
گفت بیخود کردی بیای گفتم حق ندارم بیام محل کار قدیمیم
گفت بیا ولی پیش من نیا ، گفت بیای پیشم به بابات میگم
زنگ میزنم از چیزایی که خبر نداره باخبرش میکنم 🥺
بچه ها به نظرتون کسی تو زندگیشه؟؟
بعد بلاکم کرد
و بعد بهش پیام دادم ازش تشکر کردم حرفامو گوش داد و گفتم بزار ببینم چه غلطی میتونم بکنم
گفتم خواهش میکنم بلاکم نکن
اونم دیگه بلاک نکرد
خیلی دلم براش میسوزه🥺