پارسال بابام یه تعهد ازم گرفته بود توش نوشته بود من همیشه نزدیک خانوادم باشم و هرجا اونا هستن باشم ...انقدر حال بابام بد بود منم امضا کردم ..گفت قول بده منم قول دادم نوشتم قولمو ..
چند وقت بعدش با بابام قهر کردم رفتم اونو پاره کردم ..
حالا پسر عمم چند ماه دیگه قراره برگرده ایران بمونه یه ماه ...هروقت میاد کلی اصرار میکنه کاراتو درست کنم توهم بیای ...بابامم نگران شده اینبار با پسر عمم برم رفته اون برگه رو ببینه فهمیده قضیه رو ..
انقدددر ناراحته که حد نداره ...
خدا منو بکشه اصلا نمیدونم چرا همچین کاری کردم اخه ...من اصلا نمیتونم ناراحتی خانوادمو ببینم وقتی بدونم بدون من حالشون خوب نیست هیچوقت ترکشون نمیکنم ...
بابام نمیدونم چرا اینطوری فکر میکنه اخه ..
مامانمم ناراحته ازم ..
بابام میگه من ناراحت اینم که نمیتونی هیچ جا بمونی ..میگه میدونم اون تعهد برات اذیت کننده بود نتونستی تحملش کنی ...
بابام همیشه سعی کرده منو طوری بزرگ کنه که وابسته هیچکس و هیج جا نباشم ...اما حالا خودشو مامانم به شدت به من وابسته ان...
چیکار کنم از دلش دربیاد ...خیلی ناراحتم ...بعضی وقتا اندازه یه دختر ۵ ساله بچه و لوس میشم 😞
از طرفی برای حرف بابا ناراحتم میگه نمیتونی متعهد باشی ...من اینطوری نیستم ..بی وفا نیستم ..نمیدونم چرا اینطوری به نظر میام 😞