چندوقته بابام که۵۰ سالشه با یه زنیکه ج.ن.د.ه ازفامیل که شوهر نداره باهمن و فهمیدم کارشون به کارای بدوجاهای باریک هم کشیده شده یه بار فهمیدم و به مامانم گفتم اونم باش دعوا کرد وبابامم قول دادوقسم خورد ک دیگه سمتش نره و با زنه هم رودررو حرف زد وتهدیدش کرد که ابروشو میبره اگه دوباره تکرار کنه ولی دوباره میبینم باش درارتباطه و دوباره قرار میزارن و....بابامم پولداره و هرچی درمیاره خرج اون میکنه ولی نمیدونه که من میدونم خوشبختانه خونه هم به نام مامانمه یه داداش دوقلوهم دارم که نزاشتم اون بفهمه زنه هم حرفای عاشقانه میزنه و میگه هیشکی نمیتونه مارو جداکنه و ازین حرفا
ماهم الان نمیدونیم چیکار کنیم چون تو روستا زندگی میکنیم و اگه چیزی بگیم زود میپیچه دشمنم زیاد داریم و خودمونم دم بختیم
مامانمم بیچاره از غصه عین پیرزنا شده و خیلی شکسته شده منم متنفر شدم کلا از بابا و کلا دید خیلی بدی نسبت به ازدواج پیداکردم
به نظر شما چجوری اینا رو از هم ردشون کنم؟