یکسال نامزد بودیم خاطره زیاد داریم الان جدا شدیم البته بیشتر از طرف ون بود نمیدونم چیکار کنم همش دلشوره دارم
چراجداشدید؟
چند مدت پیش لومد گفت بخاطر داداشم منصرف شدم فرداش اومد دوباره منم گفتم بزار فکر کنم بعد گفت چی شد گفتم هنوز فکرام مونده خلاصه هیچ خبری از هیچ کدوممون نشد عیدم بهم تبریک نگفتیم
حالا میگه منصرف شدم از ازدواج .. تو ب من شک داری ..من اگه بخوام با دوستام برم بیرون تو ناراحت میشی از لین حرفا
بسپار به زمان فراموش که ن جزئی از زندگیت بوده یروزی اما میشه کنج خاطراتت بمونه و یاداوری نشه مدام
چه بهانه های مضحکی
دقیقا سرم اومده
وقتی میخوان برن حتی تورو ب خاطر نفس کشیدن هم محکوم میکنن
منم یک ماه نامزد بودم و بهم خورد درکت می کنم من همش خودمو محکوم می کنم ولی این روزا دور و برت رو پر کن از انرژی مثبت و عبادت
این روزای ما هم می گذره توکل بر خدا
کلا از طرف اون
خودش کمی بی شعور بود
پدر مادرش شدیدا متوقع و اهل دخالت
هر روز بینمون دعوا بود اونم سر چی؟ جهازت مارک باشه ، خداهرت ب مامانم ز برنه، بعدازظهرا چرا میخوابی ؟ پولات رو چیکار میکنی؟ غذا بلد نیستی درست کنی( هنوز من عقد بودم نمیدونم اینو از کجاشون دراوردن ) دنبال پول مایی... چرا مرغ نمیخوری!!!!
این بود دلایل طلاقشون
تقصیر من بود زود رنج بودم و احساسی
بهم می گفت مو رنگ کن و گاهی لباس فلان رنگ بپوش و از این جور چیزا
منم یه بار بهش گفتم که از مردایی که از زناشون ایراد می گیرن ناراحت می شم آخه غلط کردن روز اول چشاشون باز نکردن
دیگه ناراحت بود منم بهش گفتم منو همینجوری می پذیری بعد از چند روز گفت تفاهم نداریم خلاص
به نظرت حق با کیه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
