2733
2734
قبل رفتن به ارایشگاه و عروسی عمم به موهام عنبر نسا زدم چون تو اینرنت خونده بودم برای مو خوبه لخت میک ...

چطوری زدی  

ɪɴ ᴛʜᴇ ᴅᴀʀᴋɴᴇss ᴏғ ᴛʜᴇ ɴɪɢʜᴛ ᴏɴʟʏ ɢᴏᴅ ʜᴇᴀʀs ʏᴏᴜ..


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

قبل رفتن به ارایشگاه و عروسی عمم به موهام عنبر نسا زدم چون تو اینرنت خونده بودم برای مو خوبه لخت میک ...

وای خدااا😂

موسیقی دردیم و سزاوار سکوتیم          وقتـے ارزش زیادۍ قائل بشـے براۍِ کسۍ که لیاقتش‌و نداره ضربه اۍ میخورۍ که انتظارش‌وندارۍ !                                    من همونیم که اگه بغلش کنـے محکم‌تر بغلت می‌کنه 

@maman_behrad_kocholo   😂😂😂

🙏🏻لطفاً برای شادی و آرامش روح همهء اموات و پدر عزیزم، هر ذکری رو که دوست داشتید، قرائت کنید...😭💔😞  #←🌸💚بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحــْــمٰنِ الرَّحِیــْـمِ💚 {وَ ذَالنـُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقـْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَیٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلـَٰهَ إِلَّا أَنــْـتَ سُبــْـحَانَکَ إِنِّي کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِیْنَ (۸۷) فَاسْتَجَبــْــنَا لَهُ وَ نَجَّیــْــنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَٰلِکَ نُنـْجِی الْمُؤْمِنــِــیْنَ (۸۸)}💚🌸
2728
قبل رفتن به ارایشگاه و عروسی عمم به موهام عنبر نسا زدم چون تو اینرنت خونده بودم برای مو خوبه لخت میک ...

اوه اوه اوه

خدای بزرگ و قشنگم کاش میتونستم بابت شکرانه اش دستاتو ببوسم.خدا جونم مراقب دو پرنسسم و باباشون باش،که دنیامن.

منوآقامون دوتایی نمیریم حمام چونکه بچه هابزرگ شدن زشته خلاصه من همونیم که دستام شکسته بود بعدازدوهفته بامامانم رفتم حمام وای مردم ازخجالت بعدکه مامانم رفت خونشون به شوهرم گفتم مردم ازخجالت وگریه کردم خلاصه یه هفته گذشت شوهرم گفت بریم حمام باهم منم گفتم زشته بچه هاروچیکارکنیم گف شرایط خاص دیگه رفتم داخل حمام صدای گوشیم وشنیدم شوهرم حسابی منوبرق انداختو یه دلی ازعزابعدیه ماه درآوردیمو اومدیم بیرون😉💋به دخترم گفتم کی بود گفت خاله جون کارت داشت بهش گفتم حمومی بابابام منم دعواش کردم که آبروموبردی بعدگفت مامانیم زنگ زد گفتم حمومی جیغ کشیدم نگفتی که بابابات رفتم گفتش نه پرسید مادرجونت اونجاست گفتم نه به مامان من میگن مادرجون حالامن عصبانی مادرشوهرفهمیده یهوتلفن خونه زنگ زدپسرم پریدگوشیوبرداشت تااومدم ازاتاق بیرون دیدم میگه مامانم آبجیودعوامیکنه چرابه خاله گفته بابابام رفته حموم وای منومیگین دیگه داغون شدم حالابازخوب بود داداش کوچیکم بود البته اونم خودش یه بچه داره القصه نشستیم چایی خوردن خندم گرفته بود شوهرم گفت حساس نباش خداروشکرشب خوبی بودمنم گفتم آره فقط خواجه حافظ شیرازمونده بفهمه که گوشیم زنگ خوردآبجی کوچیکه بودگفت مبارکه گفتم چی رفتی حموم باشوهرت منم خندیدم گفتم کجایی گفت شیرازگفتم به حافظم بگو که گفت یه ساعت پیش گفتم موقعی که حموم بودی آبجی بهم گفت منم زنگ زدم خیالتوراحت کنم همه فهمیدن 😊آره عزیزان اینم ماجرای حمام دونفره ی من بیچاره که مثل بمب صداکردچهارتاخواهرشوهر چهارتا آبجیام وسه تاجاری وچهارتاداداشام وازجمله حافظ شیرازی که زحمت شویه آبجیم ومادرشوهرم کشیدنو اطلاع رسانی شد دیگه شماعزیزانم باخبرشدین 









منبع:کانال سوتی

دیدم که آدمی میتواند شفای آدمی باشد...🍃❤️
2738

یکی از دوستام بهم گف یکی از فامیلامون فوت کرده منم بهش گفتم بسلامتی انشاالله خوشبخت بشن 🤐

هرکس به تمنای کسی غرق نیاز است 🍃 ای ساربان آهسته ران من میهنم غم دیده است 🕊🖤

من سوتی زیاد میدم

مثلا یدفعه داشتیم خونه تکونی میکردیم ، بعد مامانم ظرف های چینیش رو گذاشته انبار

رفتیم انبار و مرتب کنیم مجله اوردیم بزاری بین ظرفا 

بعد مجله ها رو پاره میکردیم میزاشتیم لای ظرف ها

مامانم برگشت گفت سخته اینطوری مجله ها رو پاره کنیم

من گفتم نهههه من از بس پاره کردم ماهر شدم

قشنگ تا چند لحظه دوتایی محو بودیم😂😶😐

موسیقی دردیم و سزاوار سکوتیم          وقتـے ارزش زیادۍ قائل بشـے براۍِ کسۍ که لیاقتش‌و نداره ضربه اۍ میخورۍ که انتظارش‌وندارۍ !                                    من همونیم که اگه بغلش کنـے محکم‌تر بغلت می‌کنه 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز