یبارم تو عقد با بابا مینا رفتیم شمال تو اون ترافیک ۲۵ ساعته شمال تو ۱۵ خرداد
بعد من ۳ هفته بود شوهرم ندیده بودم راهمون دور بود تو ماشین شوهرم پشت فرمون بود من کمرش ماساژ میدانم دست میگذاشتم رو شونش
نمی دونم فازی چی بود الان یادم میاد ذوب میشم
خواهر مجردمم تو ماشین بود