راه نمیدیم هیچ خواستگاری رو😉
چندتاشو نشماردم ولی یه خاطره خنده دار دارم ، یه بار سوار تاکسی شخصی بودم راننده پشت چراغ قرمز ازم درخواست ازدواج کرد کاملا جدی و گفت به مادرم میگم و فلان چراغ سبز که شد اونور چهارراه نرسیده به مقصد پیاده شدم الفراررر
خانوما ی کروه زنونه‌زدیم توی‌تلگرام برای درددل
دوس داشتین درخواست بذین لینک بفرستم
زیاد بودن ولی کسی رو راه ندادیم به جز یکی که ۵بار ردش کردم و سر زده با دوتا ماشین آدم اومدن خواستگاری که بازم ردش کردم و همسرم که قبول کردم
ضایع ترینش یکی بود که موتور گازی داشت و دمپایی نیکتا آبی میپوشید پیغام داده بود اگه به من ندینش خودمو میکشم خودشو نکشت هیچ چند ماه پیش دیدم املاک زده بی ام دبلیو سواره😁😁😁😁
😂😂خیلی هستن
البته ننه هاشون به ننم میگن ننم خودش رد میکنه چپن اصلا سنم برا ازدواج نیست ،چیزیم بهم نمیگه ولی خالم میاد همه رو برام تعریف میکنه😂😂😂
اخخخخخ یکیش شکم گنده و سر شلوار جین دمپایی عربی پوشیده بود😐بدترینش بود
من ۲۶سالگی ازدواج کردم
قبل همسرم شاید حدودا ۳۰تایی بودن ضایعترینش یه پسر لات و لوت بود از اونا که تسبیح دسشون میگیرن میچرخونن تو هوا😕😑😂بعد ما اصلا نمیذاشتیم بیان خونمون اینا، ولی یبار مامانش بزور زنگ در خونه ک زد و من باز کردم اومدم بیام پایین باهاش صحبت کنم مثل پلنگ مازندران پرید تو ، به خودم اومدم دیدم وسط پذیراییع😕
۱۹ سالگی ازدواج کردم.حدود ۳۰ تا اینا خواستکار داشتم ک هیچکدوم خونه نیومدن.اولیش همسرم بود.ضایع ترینشم قبلا گفتم اینجا من چادریم بعد پسره از اینایی بود ک لش میپوشن و ابرو برمیدارن فازش چی بود نمیدونم واقعا
من رد میکردم تا ۲۲
از اون به بعد طلسم شدم خبری نیست واقعا چرا خدا اینکارو میکنه
متاهلم.ضایعترین خواستگارم یه کفتر باز دزد بود😂😂😂
یک دو سه
هی😞
