یه دوستی دارم تازه دوهفته است ازدواج کرده شوهرش یه شهرستان دیگه کار میکنه و خیلی محترمانه از دوستم خواسته برن اونجا زندگی کنن تا همش شوهرش مجبور نباشه بره و بیاد
اما دوستم مخالفت کرده میگه من نمیتونم از مادرم دور باشم
دیروزم مادر شوهرش باهاش منتطقی گفتگو کرده و بهش گفته اگه شوهرت بهت گفت بریم شهرستان زود نگو نه! من بچمو میشناسم هیچی نمیگه اما تو دلش میشکنه... خلاصه مادر شوهرش یه عالمه حرفای خوب زده و تهش گفته من تو زندگیتون دخالت نمیکنم فقط دارم تورو با اخلاقای پسرم آشنا میکنم
بعدم گفته این جدایی های شما که فقط آخر هفته همدیگرو میبینین بینتون فاصله میندازه
دوستم میگه راست میگفته قبلا بیشتر باهام حرف میزد اما چند وقتیه بیشتر سرش تو گوشیشه.... خلاصه که دوستم یه عالمه از زندگیش پشیمونه و این حرفا
من بهش گفتم! هنوز نگفتم ینی قراره بگم با همسرت بری بهتره
حالا به نظرتون چجوری به شوهرش بگه که نه اون پررو بشه و نه هیچ چیز دیگه ای
یکم از سیاستای زنانه بگین ببینم😉