مامانم خیلی اذیتم میکرد. تو جمع میزد تو گوشم . هیچوقت حمایتم نکرد و همیشه بهم میگفت چشات چپه زشتی عقب مونده . حالا اینا به کنار . وقتی میومدم حرف بزنم مسخرم میکرد تو جمع . کتکم میزد . تو خونه همیشه دعوا بود من کتک نیخوردم. بابام کتکم میزد . هرموقع خونه میمونه اذیتمون میکنه وتا ۳ صبح نمیذاره بخوابیم . خونمون کوچیکه خراب شده و نمیشه آسایش داشت . یادمه تو مدرسه همه یه چیزی رو خوب میدونستن . اون تو خونه منو اذیت میکرد و من جوابشو میدادم میخاستم اذیتم نکنه میمومد مدرسه . میومد به ناظم ها و..... حرف مفت میزد یا زنگ میزد آبرومو میبرد . یادمه کلاس ۶ بودم یه روز فقط کلاس مارو نگه داشتن تو حیاط دسط آفتاب یک ساعت درمورد والدین و...... باهامون حرف میزدن . انقد ناراحت بودم که نگو دوستامم میدونستن و اذیتم میکردن . اونام یادگرفته بودن هرکاری من میکردم میرفتن میگفتن و مسخرم میکردن . بخاطر همین چیزا عذاب کشیدم همش تقصیر اون بود . خدایا چطور میتونم خودمو بکشم ؟ از ناراحتی گوشت تنمو چنگ میزنم . ناراحتم ناراحت دلم میخاد خودمو بزنم هرروز صبح پامیشم اذیتم میکنه همش میگه بیتربیت بیتربیت خدایا منو ببر یه جای امن . اصلا خدا وجود نداره 😭😭😭😭😭😭 چرا تو ۱۷ سالگی انقد افسرده و خسته بشی ؟😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 دیگه گریم نمیاد فقط سرمو میکوبم تودیوار همین