مادرشوهرم چن روزه زنگ میزنه میگه بیا خونه ما نمیرم الانم زنگ زدگفتم تنهام شب پسرت بیاد میام(نمیخاسم تنها برم) بعد برادرشوهرم خودشو انداخت وسط از اونور تلفن سریع گف نه من میام دنبالت😭هر چقد به مادرشوهرم میگم نمیام میگه تو چرا تعارف میکنی پاشو بیا هزار بار زنگ زدم گفتم نفرست دنبالم حتی بهونه کردم مریضم و...قبول نکرد بدتر شد گفت پاشو بیا سوپ درست کنم فلان دارو گیاهی درست کنمو..گفتم خیلی خب با اسنپ میام ب داداش بگو نیاد گفت این کارا چیه وقتی هست چرا اسنپ اخرشم گفت بخدا دلم میشکنه اگه نیای قطع کرد به شوهرمم زنگ زدم بگم گوشیش خاموشه
بچها اونای در جریانن میدونن برادرشوهر من تازگیا یکارای عجیبی میکنه انقد پیام داده ک من اینستا و وات و...هر چی داشتم حذف کردم همش دنبال فرصته تنها بشیم همش سر صحبتو باز میکنه فیزیکی خیلی راحت بهم دست میزنه با اینک قبلا اینطور نبود خیلی مراعات میکرد توروخدا بگین چه خاکی تو سرم کنم الان داره میاد بخدا رو نمیدم میرم عقب میشینم ن صحبتی میکنم ن چیزی ولی اون از تو ایینه هی نگا میکنه هی حرف میزنه هی چرتو پرت میگ شوخی میکنه و... گریم گرفته از بس استرس دارم چرا اخه هر چی بدبختیه برا منه