حقوق شوهرم دسشونه این ماهه شوهرم بهشون داد بس میگفتن ولخرجین ایجورین اوجورین حالم داره بهم میخوره ازاینکه برای هرچیزی باید ب پدرشوهرم بگم برا هرچیزی باید جواب پس بدم چرا بزنجم تموم شده چرا پوشک زود تموم شده چه غذایی درس کنم اقد پرو شدن ک ب شوهرم گفتن بش بگو ی روز گوشت درست کنه یه روز ماکارانی یع روز عدس پسرم کیک تاینی دوقولو دوس داره گفته بودم بخره رفته کیک اشغال هزارتومنی خریده پسرمم دوس نداره شاید اصن یه شب دلم بکشه پیتزا بخورم مگه جرات دارم بگم وسایل پیتزا میخام یا بخام یه چی برا بچم بگیرم 😭😭😭😭ب شوهرم گفتم حق نداری ماه دیگ بدی گفته باشه ولی بازم اعصایم خرابه از دخالتاشون ب نظرتون قابل تحمله این حرکتاا؟؟؟؟شما بودی سختتون نبود ؟بعدم تاهرچی شد میگ داداشم حقوق پسرش و عروسش دسه خودشه ،الانم اگ سر برج شوهرم نده بهشون میفهمن من نزاشتم
رادینم..پسرمامان هیچوقت فکر نمیکردم یه پسر شیرین مثل تو داشته باشم از وقتی اومدی دنیای مامان قشنگ شد عشق کوچولوی من مرد کوچیک مامان...😍❤نازگلم قلبمی معجزه کوچولوی من دختر قشنگه مامان❤ربان گوشه ی عکست...حق من این نبود عکستو بااون ربان مشکی ببینم داداشی😔😭🖤 پادشاه زندگی من جایی همین نزدیکی ها مشغول تلاش است...کم می خوابد. استراحتش کم است.دستان مردانه اش را که حکمتش را نمیدانم چرا آرامش بی پایان دارد.پادشاه من خسته میشود اما خستگی در میکند از من...آغوشش از جنس خواب است بی هوا هم که بغلش کنی چشمانت بسته میشود از آرامش بی حساب...چه افتخاریست خانمی کردن برای چنین گوهری...چه برکتیست که خستگی اش با من در میشود...به خودم میبالم که از وجود من لذت میبرد... دستانم خالیست. چیزی برای عرضه ندارم. اما تا آخرین شماره های نفس هایم قدر دان توام..قدردانم که پادشاه من بهترین مرد زمین است...لمس قشنگیست واژه خوشبختی و من خوشبخت ترینم با تو❤همین که از عمق وجود میدانم دوستم داری برایم کافیست...
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه