اخه من مخالف دیوانه وار بچه دار شدن بودم ،،،؛بزور و جبر مامانم و شوهرم بچه اوردم همه اش فک میکردم نکنه خدا تنبیهم کنه و بهم بچه با انگشتای بیشتر بده ،،،هرچی همه میگفتن این موضوع اصن مهم نیس و حتی اگه هم باشه با عمل خوب میشه واقعن داشتم دیوونه میشدم ازترس،،،و چ لحظه خوبی بود ک ی جوجه زشت و سیاه وکم وزن ولی سالم گذاشتن تو بغلم وپرستاره خندید گفت بشمر انگشتاشووتحویل بگیر 😂😂