من فک کنم سختترین مرحله زندگیم این بود ک همه اش فک میکردم جنین تو شکمم انگشتاش بیشتر از ۱۰ تاس!!!! نمیدونم چرا فوبیای اینو داشتم بچه مو ک بدنیا اوردم با همون حال نزار بعد از بیهوشی از پرستار پرسیدم اونم گفت ندیده،رفت دید و اومد گفت ده تا انگشت تو دستها وده تا انگشت تو پاها ،،کشیده وزیبا ،،،اون عظیمترین و زیباترین لحظه زندگیم بود