دوتا دندون عقل بالاییمو کشیدم امروز دکتر گفت خیلی مراقب باش تف نکنی و میک نزنی دهنم گاز استریل بود نتوستم بپرسم تا کی تف نکنم؟گفت چون دو طرفه س خونریزی میکنه مراقب باش ترسیدم حتی گاز استریلو در بیارم 😂😂گفت یکساعت بذار بمونه الان یک ساعت شده
خدایا دامن همه ی منتظرارو سبز کن الهی آمین..اونایی هم تو دلی دارن صحیح و سالم بدنیا بیان 😍😍چقدر خوشحال بودم این امضارو گذاشتم،بچم قسمتم نبود،توروخدا دعام کنین دوباره مامان بشم ..قربون دستای کوچولوت ک پر کشیدی
نزد امام صادق علیه السلام رفتم و گفتم در خراسان همه منتظرند تا قیام کنید و به شما بپیوندند.چرا نشسته اید و هیچ کاری نمیکنید؟ امام به هارون مکی فرمود تنور را روشن کن. وقتی تنور خوب داغ شد به من گفت ای فلانی: داخل تنور شو. من ترسیدم و گفتم ای فرزند رسول خدا مرا به اتش مجازات نکن و از من درگذر. فرمود: از تو درگذشتم. آنگاه امام به هارون مکی فرمود داخل تنور شو.هارون رفت و داخل تنور نشست. امام مشغول صحبت شد و ما با تعجب نگاه میکردیم که چه بر سر هارون خواهد آمد. لحظاتی بعد امام به او گفت میتوانی بروی و به اموراتت برسی.هارون بلند شد و بدون اینکه اسیبی دیده باشد خداحافظی کرد. امام از من پرسید در خراسان چند نفر مثل این سراغ داری؟ گفتم حتی یک نفر هم نیست. امام بلند شد و در حالیکه ما را ترک میکرد با صدایی آرام فرمود: ما زمانى که پنج نفر یاور مانند این (هارون مکی) نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد، ما به زمان مناسب آگاهتریم.
دوبار جراحی کردم ولی نمیدونمچرا این انقدر ترسوندم 😂میترسم گازارو در بیارم از دهنم
خدایا دامن همه ی منتظرارو سبز کن الهی آمین..اونایی هم تو دلی دارن صحیح و سالم بدنیا بیان 😍😍چقدر خوشحال بودم این امضارو گذاشتم،بچم قسمتم نبود،توروخدا دعام کنین دوباره مامان بشم ..قربون دستای کوچولوت ک پر کشیدی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوبار جراحی کردم ولی نمیدونمچرا این انقدر ترسوندم 😂میترسم گازارو در بیارم از دهنم
نه دیگه یخ بریز تو کیسه فریزر اگه خون اومد بزار روی صورتت
نزد امام صادق علیه السلام رفتم و گفتم در خراسان همه منتظرند تا قیام کنید و به شما بپیوندند.چرا نشسته اید و هیچ کاری نمیکنید؟ امام به هارون مکی فرمود تنور را روشن کن. وقتی تنور خوب داغ شد به من گفت ای فلانی: داخل تنور شو. من ترسیدم و گفتم ای فرزند رسول خدا مرا به اتش مجازات نکن و از من درگذر. فرمود: از تو درگذشتم. آنگاه امام به هارون مکی فرمود داخل تنور شو.هارون رفت و داخل تنور نشست. امام مشغول صحبت شد و ما با تعجب نگاه میکردیم که چه بر سر هارون خواهد آمد. لحظاتی بعد امام به او گفت میتوانی بروی و به اموراتت برسی.هارون بلند شد و بدون اینکه اسیبی دیده باشد خداحافظی کرد. امام از من پرسید در خراسان چند نفر مثل این سراغ داری؟ گفتم حتی یک نفر هم نیست. امام بلند شد و در حالیکه ما را ترک میکرد با صدایی آرام فرمود: ما زمانى که پنج نفر یاور مانند این (هارون مکی) نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد، ما به زمان مناسب آگاهتریم.