۵ ۶ ماهی هست ک زندگیم داغون شده عجیب تو تایپکام هست ک بچمو بخاطر مشکلش تو ۷ ماهگی از دست دادم باردار بودم...تلخ ترین اتفاق عمرم بود خدا سخت امتحانم کرد ...افسردگی شدید استرسای شدید چون ازمایش ژنتیک هم دادگ ک دیگ بدتر شده اضطرابم...انقدر دلم میخواد دوباره آرامش ب زندگی برگرده بعضی وقتا دلم ب حال خودم میسوزه گریه میکنم دلم ی ذره آرامش میخواد تنمم سالم بود ک شکر اونو بجا میاوردم ک بخاطر اون شوکی ک بهم وارد شد ۱۰۰ سال ک پیر شدم و عوارض بدی گرفتم بخاطرش یدفه از پا در اومدم..آخ خدا چقدر دلم گرفته چرا نگاهم نمیکنی چرا همش من تو انتظارم نمیدونم دلیل و حکمتش چی بود
تموم شدنی هم نیست تا بچه بود ک همش انتظار واسه اینک تکلیفمون روشن بشه ک بچه سالمه یانه اینم از بعدش ک ازمایش ژنتیک دادم ۳ ۴ ماه طول میکشه جوابش بیاد و تا جوابش نیاد نمیتونم باردار بشم...یادمه شبا انقدر اشک میریختم همش با بچم صحبت میکردم میگفتم پسرم نمیدونم کی قراره از تو دلم بری وای خداااااااا چه روزای سخت و گندی بود
افسردگی شدید گرفتم دلم میخواد بمیرم ای کاش من جای آزاده نامداری مرده بودم
واقعا دیگ زندگیو دوستندارم