ازبچگی تا الان زیادخیالپردازی میکنم جوری که حتی وقتی بچه بودم چندتادوست خیالی داشتم حتی اسم هم براشون انتخاب کرده بودم وباهاشون حرف میزدم،بادیوار روبوسی میکردم تصورمیکردم ی ادم روبه رومه و دارم باهاش روبوسی میکنم وحرف میزنم،حتی الانم که بزرگ شدم گاهی تو حیاط یاتوخونه راه میرم وتصورمیکنم کسی کنارمه،دارم باهاش حرف میزنم.ازاین کارلذت میبرم اما ازطرفی میترسم دیوونه بشم(اینم بگم بیشتربخاطربیکاری وتنهاییه که اینقد خیالپردازی میکنم)
مثلاتوخیالبافیام نمیتونم به چیزمثبت فکرکنم همش تصورمیکنم ازدواج کردم شوهرآیندم داره کتکم میزنه مثلاامروزداشتم خیالبافی میکردم تو دوران عقدم،خونه شوهرمم ،جلوخانوادش تاتونست منو زد....
(مازوخیسم ندارم چون تو واقعیت دوس ندارم کسی نازکتر ازگل بهم بگه،فقط توخیالاتم اینچیزای منفی هستن)
نمیدونم چرا به چیزای منفی ک فکرمیکنم جذبشون میکنم اما اگه ب چیزمثبتی فکرکنم جذبم نمیشه
کسی هس مثل من باشه؟یافقط من اینجوریم ایا این طبیعیه؟
(مجردم 22سالمه)