باباش اینا رفتن مسافرت ،خواهرم اومده پیشم یک ماهیه زایمان کردم ازوقتی اونا رفتن خواهرمم اومده اینجا اصن خونه نیومده فقط دیشب دوساعت اومد لپ تاپ ایناش جمع کرد رفت خونه باباش نزدیکه تو یه شهرکیم خواهرم میکه یعنی چی ول کرده رفته یه زنی با دوتا بچه بچه اولمم دوسال و نیمشه الانم با دوساش رفته خونه باباش افتاده خونه نمیاد هرچی بش زنگ میزنم
_امروز چقد تلخی؟؟ +دلتنگی ادمو مثل چایی مونده تلخ میکنه شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک.._ بی حوصلگیت واسه چیه؟ +مارا هرچه هست دگر حوصله ای نیست _چی شده؟+یجوری دلم گرفته انگار دنیام تباه شده.. _خدا بهت صبر بده +نمیشه جای صبر فقط پنج دقیقه بغلشو بده؟به چال گونش و چشاش زل بزنم.. _اسمون توام افتابی میشه +ابر اسمون ما همیشه سیاه بود دکتر.. _پس سهمت چی میشه؟ +سهم من از تموم دنیا هیچه.. _زندگی کن +زندگی کنم که تهش چی بشه؟ همینجوری این دنیا یه جوونی بهم بدهکاره.. _این حرفات فقط از رو دلتنگیه +دست خودم نیست که دلم براش تنگ میشه😔😔
«وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: «حالا فرض کنیم همهی مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟». وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: آهای. همه دارن میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟!
صبح امروز کسی گفت به من. تو چقدر تنهایی،گفتمتش در پاسخ تو چقدر حساسی،تن من گر تنهاست دلمن با دلهاست دوستانی دارم ببهتراز برگ درخت یاد شان در دل من قلبشان منزل من صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق. عشق از این بیشتر؟ که تو لبخند بزنی و من برای چال گونه ات بمیرمتو چشمات می خوام غرق شم روز و شب هواتو تنفس کنم زنده شم به حدی اسیرم کنی تو چشات با تو از زمین و زمان کنده شم نباشی بپوسم تو حجم خودم تو تنهاییام بی تو نابود شم حصاری بکش از خودت دور من می خوام به تو یک عمر محدود شم
منم ولم کرده تنها با خانوادش رفته زیر چادر البته ما نامزدیم انتن هم نمیده اونجا تازه دخترعموش ک قبلا دوست بودن هم هست با دختر فامیلمون ک عاشقشه ولی نامزدم بش محل نمیده بش شک ندارم ولی اینکه چسپیده ب بقیه اذیتم میکنه