من خودم یه بار تو حمام بودم از حموم اومدم بیرون با اعتماد به نفس کامل به خواهرم گفتم الان فردا معلمتون میگه بگین مرگ بر امریکا و...دیدم دوتا خانواده از اقوامای معلممون نشستن
عمو تهرونمون دیگ شیری شدع دلم ع مردم شیری پرع رفتارشون همع شیری طورع یکی میخاد اعصابمو شیری کنع انها ب من خندیدن چون متفاوت بودم من ب انها خندیدم چون همع مث هم بودن من حقیقتا رو میگم ب من چ حقیقتا تو جامع فحشع تنهایی عشقع وقتی خودمو دارم بقیع رو میخام چیکار? بعضی چیزا از بیرون سفیدع از درون سیا بعضیا يه جوري اصرار دارن که بايد بچشون پسر بشه، انگار سلسلهی پادشاهيش بدون پسر منقرض ميشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یبار مادرشوهرم داشت گوسفند قربونی تمییز میکرد خواهرشوهرامم کنارش کمک میکردن یهو یه چیز سفید مثل کبد رو خواهرشوهرم برداشت گفت این چیه؟مادرشوهرم گفت قدیما میگفتن سس.و باید بریزی دور.خواهرشوهرم گفت کبدشه شاید.منم اومدم بگم ششش هست یهو تو دهنم نچرخید با سس و کبد و شش قاطی شد گفتم ک س ش هست.واااای انقد خجالت کشیدممممم