سلام خانما.امروز زنگ زدم به مادر شوهرم آخه یه شهر دیگن سال نو رو تبریک گفتم بیچاره خیلی تحویل گرفت و کلی حال خونوادمو خودمو پرسید بعد گفت آبجی فلانیتم اینجاست گفتم عع گوشی و بده بهش سال نو رو تبریک بگم بعد گوشی و گرفت دقیقا مکالمون همین بود گفتم سلام آجی خوبی گفت ممنونم تو خوبی داداشم خوبه گفتم مرسی سال نو شما مبارک باشه انشالا سال پر برکت و خوبی داشته باشین مشتاق دیدارتونیم بعد گفت ممنون گوشی و میدی علیرضا؟ منم بدون خدافظی و هیچی صدا زدم علیرضا بعد اومد شوهرم اومد گفتم بیا خواهرته حدود یه ربع باهاش حرف زد بعد که قطع کرد گفتمش چرا اینجوری برخورد کرده باهام گفت چمیدونم آره کارش زشت بوده و اینا حالا قراره چندروز دیگه بیان اینجا منم گفتم پاشو بزاره اینجا وسایلمو جمع میکنم میرم خونه مامانم. خیلی پررو شدن شوهرم اولش جا خورد بعد گفت نه بخاطر من کوتاه بیا و اینا حالا میخواد فردا زنگ بزنه به خواهر بزرگش بگه من از دست اونیکی خواهر شوهرم ناراحت شدم بنظرتون چه برخوردی کنم.
اعصابم خیلی خورد شد