صبح بهش گفتم امشب بریم هم دور بزنیم هم شام بریم بیرون زود از سرکار بیای بهم قول داد باشه بعد الان ساعت ۸ اومده خونه و خوب خودشم خسته کرده که دیگه نمی تونیم بریم بیرون حالا اینکا به کنار از موقعی که اومده رفته تو اینستا عین خیالشم نیست که به من قول داده حداقل یه معدرت خواهی اینکه فردایی پس فردایی میریمی هیچی نمیگه فقط کلش تو اینستاس خیلی ناراحتم میخواستم بعد دو ماه برم بیرون زهرم کرد حالا نمی دونم چجوزی بهش بگم از دستش ناراحتم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.