بعضی اوقات انسان بدون هیچ دلیل و بهانهای احساس گرفتگى، بیحالى، دلتنگی و بیحوصلگی میکند و غمیناآشنا درون او را میآزارد. برخی بر این باورند که یکی از عوامل اصلی این بی حالی و اندوه، فاصله گرفتن از جمع دوستان و نزدیکان و پناه بردن به خلوت و انزوا است؛ در حالی که نمی توان این سخن را به عنوان دلیل کامل و صحیحی تلقی کرد؛ زیرا چه بسا ممکن است انسان در میان جمع باشد؛ ولی احساس غربت و دلتنگی نماید.
البته قابل انکار نیست که به طور حتم برخی عوامل ظاهری همچون: مرگ بستگان یا دوستان، شکست ها و ناموفقیت های تحصیلى، شغلی و خانوادگى، و دارا بودن برخی روحیات و رفتارهای منفی همچون: حس بدبینى، غرور و تکبر، خود برتر بینى، ارضا نشدن برخی تمایلات و خواستهها، مشکلات مالی و اقتصادی و ... نیز جزء عواملی به شمار میروند که در ایجاد ناراحتی درونى، بیحالى و کسالت روانى انسان نقش بهسزایی ایفا میکنند؛ ولی بحث در این است که گاهی اوقات انسان به ظاهر هیچ گونه مشکل خاصی در زندگی احساس نمیکند؛ ولی با این همه، بی حالی و گرفتگی درونى، روح و روان او را تحت فشار قرار میدهد، به گونهای که خود انسان نیز برای آن دلیل و علتی نمییابد.