همه شرایطمو میگم شما بگین جای من بودین چیکار میکردین
من ۲۱ سالمه دانشجوام یکو نیم ساله ازدواج کرذم توی شهر شوهرم زندگی میکنمو از خانوادم ۵ ساعت فاصلع دارم
پدر مادرم و خواهرام خیلی خوبن باهام و هیچی کم نمیزارن برام
ولی داداشم اصلا خوب نیست و باهاش ن راحتم ن چیزی همش ذعوا داریم
شوهرم ۲۶ سالشع دیپلمه خیلی خانوادش مشکل دارن از لحاظ ابرو
اون یه بیشعور به تمام معناست تربیت درستی نداشته اصلا و فقط از زندگی پول پس انداز کردن بلده
ن احساس داره ن عاطفه نه درک نه ادب هیچیییی
شوهرم بچه ننه است و ب مامانش خیلی بیشتر اهمیت میده خیلی از من بیشتر دوسم داره و من اینو حس میکنم و تو شهر غریب خیلی برام سخته اولویت طرفم نباشم
و از قبل ازدواجش گفتن ب زنت زیاد رو نده و گفتن زیاد با خانواده زنت خوب نباش .. نرو .. ک شوهرم الان بی دلیل قط ارتباطه و اگرم ارتباط داشته باشه انقد حرف خاله زنکی در میاره ک خودم پشیمون میشم
درامدش بد نیست متوسطه ولی خسیسه حتی میگم واسه راهم یه ابمیوه بخر میاد میگه گرون بود نخریدم یا میگم من صبحانه نمیخورم مگر اینکه پنیرم از فلان باشه میگه گرونه
وقنی باهم میریم فروشگاه انقد برام نخریده ک نمیگم چی میخام و برنمیدارم اگرم چیزی بردارم با ترسو لرز
هر وقت پول بخام میگه ندارم و چند روز بعد کمتر میده بهم از چیزی ک گفته بودم
هر جا خونت هرکی بگه بزیم و من دوس نداشته باشم برم خودش تنها میره
وقتی میرم ب خانوادم سر بزنم حتی بهم زنگم نمیزنه
ناراحتم میکنه یه بار نشده از دلم در بیاره و همش طلبکارم میشه تازه
و این بی اهمیتی هاش ینی دوسم نداره
و اصلا ب فکرم نیست اصلاا
سراغمو نمیگیره
با خسیس یودنش شده معطل موندم واسه پول و چون میدونم نمیده یا با تحقیر میده ازش نخواستم و از خانوادم خاستم
لطفا نگید کار کن ک نمیتونم و اجازه کار کردن ازاد نمیده بهم
با خانوادم رابطش خوب نیست و فقط ضامن و پول بخاد یادشون میوفته و توهین میکنه
بی دلیلی از داداشم بدش میاد نفرت داره بی دلیل از همه نفرت داره از بابام مامانم همه نفرت داره و تک تک بهشون حداقل یه بار توهین کرده پیش من
