خیلی خسته شدم از زندگی
کوچیکتر که بودم همش دلم میخواست زود بزرگ بشم تو تصوراتم همه چیزای قشنگ و خوب میخریدم وتفریح میکردم ولی الان دقیقن به همون سنی که از بچگی دوس داشتم به اون سن برسم رسیدم ولی تو اوج جوونی پیر شدم خیلی ناامیدم الان ۲۳سالمه وشوهرم ۲۴سال این روزای جوونیمون که دارن میگذرن هردومون یه جور پیر شدیم اون از این همه فشار مالی وگرونی که همش درگیر کار وپول دراوردنه پیر شده منم از غصه وعذابایی که رومه پیر شدم
کاش خدا یه کاری برامون میکرد برا هممون این چه زندگیه محکوم شدیم بهش جوونیمون با نداری و ناخوشی بره وای بحال پیریمون😔
خیلی دلم گرفته ازاینکه با سختی پول درمیاریم ولی هیچی نمیتونیم بخریم وهمیشه لنگیم این همه عذاب ونداری تا کی اخه😔خیلی دلم گرفته از این همه گرونی از این همه زندگیا که راحت میپاشه چرا دیگه نه سفره هامون برکت داره نه زندگیامون عاقبت 😔کاش خدا حال دل هممونو خوب کنه شاید به هم رحم کنیم