اونا بدبختن؟؟؟؟بزار روشنت کنم
اونا برا عقد ما عروسب ما هزارتومنم ندادن هزارتومنم شوهرم رفت کارگری و خرج داد ...برا عقدم ی حلقه فقط خریدن دوسال عقد بودم تو دلم بود یبار یبار جلو خانوادم ی کادویی هدیه ای برا مناسبتی برام بیارن ..برا عروسیم ک شد مادرشوهرم گف من نمیزارم عروسی بگیرین کاری کرد من معدم خونریزی کرد چندروز بیمارستان بودم زجر عالمو کشیدم اونجا...برا عروسیم ما کارت گرفتیم همه کار کردیم خاله مادرشوهرم مرد صد سالشم بود عالم و آدم رفتن پیشش گفت تا چهلم نشه عروسی بی عروسی انقد منو شوهرم ناراحت شدیم گریه کردیم راضی نشد شما تا حالا ذوق دیدین از این بشر.؟؟بعد ما عروسی گرفتیم تا ش عروسیمون با روسری مشکی بود ...بمن نگفتن دختر تو برا عروسیت چی میخوای اصلا ن ذوقی ن شوقی ...
باردارشدم چندوقت بود هرکار میکردم باردار نمیشدم اومدم با ذوق و ی عالمه خوشحالی بهشون گفتم خودم خداشاهده ذره ای خوشحال نشدن ک هیجی اصلا نگفتن بسلامتی منم گریم گرف ولی بغضمو قورت دادم......بلند شدم ....بعدش هی رف خونه مادرم ک تو باید سیسمونی بخری هی بمن میگف نادرم خرید تو این گرونی صدتا عیب گذاشتن روش...برا قضیه اسم شد گف من باید انتخاب کنم اگ نذارین من انتخاب کنم منمدواسمیش میکنم ......من تو بارداریم لک بینی دارم یکبار زنگ نزد بگه خوبی؟چکار میکنی حال خوبه
برا یلدا ۲۰ نفر و مهمون کرد خونه من ک حامله بودم
شما ذوق میبینی؟خودتوتو بزار جای من یک ثانیه