متأسفانه یه عده شغل و نونشون تو این چیزاست
خالهام یه قضیهای رو تعریف میکرد
میگفت رفته بودم بانک برای وام،یه خانمه هم اومده بود برای وام
خلاصه خانمِ درد و دلش باز میشه که آره پسرم از یه دختره خوشش اومد و ماهم با وجود مخالفت رفتیم خواستگاریش(مثل اینکه اصلا با کفویت هم نداشتن)،گفته بوده دختره تو همون عقد و نامزدی و جشن عقد کلیییییی خرج گذاشت رو دستمون،بعد از چندوقتم رفت مهریهاشو الکی گذاشت اجرا و درخواست طلاقم داد
میگفت بعدا فهمیدیم خانوادگی کارشون همین بوده....خواهراش،دختر عموهاش،دخترعمههاش😐😐
میگفته پسرمم لج کرده،گفته از زیر سنگم شده مهریهاتو میدم،اما طلاقت نمیدم موهات بشه رنگ دندونات