رفتارهای یک بندهدخدایی یه جوریه حس میکنم ازم متنفره یبارگفت کاش زودتربری مثلاهمیشه اول خودش میره نهارمن ساعت ۲و۳میرم یکبارنمیگه شنااول برین منم ضعف میکنم ولی سرم شلوغه جزتایم نهارنمی تونم ۱۰دقیقهدفرصت بزارم مثلایکبارم نگفته چایی براشمام بیارم امامن خاک برسرازش خوشم میومدولی خداشاهده بدترازخودش محلش ندادم چجوری ازسرم بیرونش کنم اونم منومحل نمیده