مادرم و تو تصادف از دست دادم،تو خوابم در حال آشپزی بود،بهم گفت دلم خیلی گرفته،وقتی دیگه مادر نداشته باشی حالمو میفهمی،انگار که مادرشو از دست داده بود تو خوابم،بعدم گفت با پدرت رفتیم یه جاده قشنگ آسمونو هم دیدم ولی دلم باز نشد...
با مادربزرگم یعنی مادر مادرم بنا به دلایلی رفت و آمد و تماس نداریم...و دلمم نمیخواد داشته باشم،از دم صبح دیروز بعد خوابم سردرد بدی دارم و ذهنم درگیره