دیگه زهر مارم کردن مادر شوهرم آبروم پیش همه برده هر کی تو فامیل من و میبینه فکر میکنه یزید دیده همش میگن مادر شوهرت اینقدر اذیت نکن میگم مگه من چیکار کردم
بعدم مادر شوهرم گفت تو هر روز بازد بیایی کارام انجام بدی برام غذا درست کنی مثلا ۱۰بار چایی میریزم یه بارش اون میریزه اونقدر بهم بد نگاه میکنه پدر شوهرمم همش میگه وظیفت ظرفارو بشوری یا وظیفت کارارو انجا بدی شوهرمم که به سلامتی لال تشریف دارن به خدا یه دختر یتیم گیر اوردن