3 سال پیش یه خواستگار عتیقه داشتم تو جلسه خواستگاری قرار شد بریم تو اتاق حرف بزنیم.
یه پسر لاغر و قد بلند و سبزه که جلوی موهاش ریخته بود و پیرهنشو روی شلوار انداخته بود تا دیلاق تر هم به نظر برسه! گچ کار بود. سیگار هم میکشید!
اومد تو اتاق نشست وربه روم اون طرف میز. منم خجالت میکشیدم حرف بزنم. میخواستم خودش بحثو شروع کنه. 3 دقیقه هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد. هر آن امکان میدادم بزنم زیر خنده!! :)) هی به خودم میگفتم لعنتی این کیه اوردی رو به روت نشوندی!؟ خخخ
خلاصه حرفاشو شروع کرد. حرف زد و زد و زد منم فقط گوش میدادم و سرمو تکون میدادم بعد یه جاییش گفت مزاج شما چیه؟ من یهو دیدم داره پررو میشه! خودمو جمع و جور کردم و یه کم اخم کردم گفتم به حرفاتون گوش میکنم. بفرمایین.
گفت من طبعم گرمه و خیلی ازتون رابطه میخوام. میتونید تحمل کنید؟ منو بگی! وای خدا سرخ شده بودم! اب دهنمو به زور قورت دادم سرمم پایین بود داشتم با ناخنام ور میرفتم. اخه چی جوابشو باید میدادم؟ تا حالا تو این موقعیت نبودم که.
با جدیت و بدون حتی ذره ای لبخند بهش گفتم من یه دختر معمولی هستم! البته نبودما اما ازش خوشم نمی اومد گفتم بذار بگم دکش کنم بره.
فک کنم اینو که بهش گفتم خودش فهمید جریان چیه.
خلاصه رفت. اخه سنم که بالاست دیگه نمیتونم به بابا و مامانم بگم نگید خواستگار بیاد. میگم خب بگو بیان بعد یه جوری دکش میکنم بره.