وای خدایا
یه بار با مامان رفتیم مسجد ، بعد یه خانومه بود میشناسیمش ، بعد برا پسر خواهرش دنبال دختر خوب بودن ، منو جلو مادر پسر خواستگاری کرد 😊😉
بعد مامانم گفت نه ، دختر من هنوز سنش کمه🙂
خلاصه مادر پسر سرش مثل رادار میچرخوند با خواهرش دنبال دختررر خوب 😁
یعنی یه کارایی میکردن منو مامان غش کرده بودیم از خنده .. نگم براتون 😁😉