تجربه رویایی 2

سلام رویا جان انشالله همیشه دلتون شاد و دعای خیر ما پشت سرتون اولین سوال و من شروع کنم  با فصل دوم زندگیم
من بعد جدا شدنم دوتا گزینه داشتم یا تو شغل فعلیم بمونم از هزینه ها بزنم یا شغل جدید با حقوق بیشتر و البته زحمت زیادتر که من گزینه دوم و انتخاب کردم پنج شش ماهی میشه میرم کار جدید ماجرا از اینجا شروع شد که دست راست شرکت یه اقای ایرانی دراومد که دست بر قضا از همون هفته اول من فهمیدم این از من خوشش اومده به قول خودش منو از روزی که دید دختر رویاهاشو پیدا کرد. از حرف زدن من و قیافه و باهوشیم خوشش اومده بنا به گفته خودش. هم سن هستیم هر دو چهل ساله ولی ایشون ازدواج نکرده تا حالا.حالا من موندم وایشون که واقعا فکر میکنم دل داده خیلی سعی کردم ازسرش بیفته خیلی بهونه براش آوردم گفت صبر میکنم تقریبا شرکت به اون بزرگی هم همه فهمیدند آقا عاشق شده و همه تعریف اونو برا من میکنند. از اینور من خودم از تنهاییم لذت میبرم با پسرم خوش میکذرونم مسافرت میرم واقعا احساس میکنم به مرد احتیاج ندارم. جای من بودی دوباره به فکر ازدواج می افتادی یا چی؟

خیلی خیلی ممنون رویا جان. خط دوم جوابمو گرفتم به نظر خودمم کسی که چالش های ازدواج و دیده درد جدایی کشیده یه بچه هم دستش مونده دیگه می بخوره به ازدواج دوم فکر کنه.

واقعیت ماه اول خوشم اومد که هنوز جذابیت بیست سالگی باهامه هنوز مردا جذبم میشند با خودم میگفتم محل نمی‌دم خودش می‌ره فعلا که بی محلیم بیشتر هواییش کرده. ببینیم چی پیش میاد.

سلام رویا جان خیلی خوشحالم که دوباره به تاپیک خودتون برگشتین.من بعد از چند وقت امروز دوباره سر زدم به گروه و خوشحالم دوباره فعال شدین.رویا جان قبلا تو یکی از تاپیکهای گل بوته جون یه سری بحث در مورد خودشناسی گذاشته بودین خیلی دوست داشتم.اگه بشه تو این تاپیک هم یه سری تمرین و توصیه در مواردی مثل کنترل خشم و ترس و حسادت داشته باشین و دوستان بیان از تجربیاتشون بگن عالی میشه.ممنون میشم نظرتون رو بدین چون فکر میکنم وقتی روی خودمون کار کنیم مثل شما دیگه خیلی راحتتر میتونیم روی اطرافیان اثر بزاریم

سلام رویا جون شوهر من سیگار میکشه من هرچی اعتراض میکنم فایده نداشته تا حالا‌.به نظر شما اصلا لازمه من اعتراض گنم یا نه؟ اگه آره چ جوری؟

سلام رویا جون یه سوال داشتم مادر ۳ تا دختر هستم تقریبا با فاصله کم ۱۰ ساله ۵ ساله و ۹ ماهه احساس میکنم خیلیی گم آوردم افسرده شدم همش تو ذهنم میگم کاش یه بچه داشتم البته اطرافیان هم بی تاثیر نیستن با سن کم خیلی کم آوردم آدم صبوریم در کل اگه قیافه خوشگلی نداشتم به گفته دیگران تا الان خیلی شکسته میشدم خداروشکر صورتم بدون عیب هست ولی جلوی موهام سفید شده تو چندماه اخیر قلبم درد میکنه از شدت کارها و بچه داری بچه هامم مدام مریض میشن روابط شوهری هم بی حوصله از کمبود خواب و خستگی ام بچه هام به هیچ کدوم باید که بشه نمی تونم برسم به ظاهر همه میگن خوب از پسشون بر اومدم ولی دلی خودم اینطور فکر نمیکنم چه کار کنم که وقت برای خودم پیدا کنم تربیت ۳ تا دختر خیلی سخته یه مدت مشاور میرفتم ولی کوچیکه رو کسی نبود نگه داره اذیت شدم نرفتم 

سلام عزیزم،لطفابیشترسربزنیدبهمون،وافعاحرفاتون برام خیلی ارزشمندوراهگشاست

سلام 

خیلی ممنون از کامنتاتون واقعا یه حسی درونم ایجاد شد و بعد خوندنش  تازه انگار پی بردم چقد دارم اذیت میشم و زندگی داره برامون سخت میگذره و من ذره ای سیاست و شناخت نسبت به همسرم ندارم 

من سنم کمه زود ازدواج کردم و الانم تازه عروسم  و هشت ماهه سر خونه زندگیمم اما رابطمون سرد و حال من بده

همسر من علاوه بر استقلالی که ندارم با حرفاش هی منو میکوبه مثلا از ظاهرم دائم ایراد میگیره فرم بینیم صورتم راه رفتنم از حرف زدنم ایراد میگیره و تو خونه یا حتی جمع با من جوری که منو مسخره میکنه صحبت میکنه یا تو عصبانیت بددهنی میکنه منم عزت نفسی برام نمونده و فقط بعدش گریه میکنم

واقعا داره بهم سخت میگذره و من اصلا نمیدونم باید چیکار کنم که دست ازین کاراش برداره

سلام ممنون عزیز.که مثل همیشه با حوصله و با رغبت جواب دادین.انشاءالله اثر این کار خیرتون چندین برابرش به زندگیتون برگرده.و زندگی خودتون و بچه ها تون همیشه غرق در خوشی و برکت و نعمت باشه. مشتاقانه منتظر صحبتهای نابتون هستم.😘😘🌹🌹🌹.همیشه غرق در نور و آرامش باشین. 

سلام رویای عزیزم  . خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم که راه ارتباطی را باز کردی  . ان شااله که همیشه سالم و سلامت شاد و پیروز در کنارمون باشی      

عالی عالی

من که منتظرم پست هاتون را بخونم.... راهکارهای طلایی شما را ببینم .... 

در مورد کم محلی کردن خانواده همسر و روش های درست برخورد با این قبیل افراد هم اگر ممکنمه پست بگذارید. 

دوستون دارم  

سلام رویا جون من ۱۸ سالمه چند ماه دیگ قراره برم سر خونه زندگی خودم،شوهرم مرد خوبیه،اعتیاد و اینام نداره،ولی ی کم دست بزن داره و اینکه خیییلی خیلی به حرف مادرشه،ی جورایی منو تو زندگی به حساب نمیاره،همه ی اخلاق هاش مثل همسر شماست که اونارو با استفاده از تجربه های خوبتون درست میکنم،فقط بچه ننه بودنش آزارم میده،حتی خرید میریم باید مامانش باشه،الانم تو کوچه مادرش اینا خونه میخواد اجاره بکنه،من چه رفتاری داشته باشم؟چون مادرش خیلی سیاست داره و من واقعا مینرسم‌ازش،نمیخوام جای منو بگیره،بخدا قصدم غیبت از مادرش نیست رویا جون من فقط میترسم از سیاستش