بابام به مامانم خیانت کرد مامانم جدا شد کلی هزینه کردو من همچیمو فروختم . اونم ماشینو طلا هاشو مامان بزرگم با خاله هام همشون طلا هاشونو فروختن . بعد ما چند ماه ازش فرار کرده بودیم جامونم نمیدوس . دوستا ی مامانم و فامیلای بابام گفتن ما تضمین میکنیم اکه اشتباهی کرد ما کمکتکن میکنیم بعد دوست عوضی مامانم مارو کشوند خونشون بعد شوهر دوست مامانم بابامو اورد . بعد مامان منم اشتی کردو الان فهمیدیم بابام مواد میکشه و اخلاقشم افتضاحه مامانم میخواد جدا شه رف درخواست داد امشب با بابام حرف زد گفت سه ماه بهت فرصت میدم . من دیگه بریدم من فقط ۱۶ سالمه امروزم بابام زنگ زد باهاش کلی دعوا کردم جیغ زدم دعوامون شد
از بچگی هیچکس به من نگا نکرد همه غراشونو سرمن زدن بابابززگم از دست بابام خودکشی کرد . دیگه چه برسه به من . من خسته شدم مامانم همش فرصت میده اصن به من نگا نمیکنن منو در نظر نمیگیرن بابام همش جلوی جمع کارشه که ضایعم کنه جلو همه بمن میگه میزنم تو دهنت دندونات بریزه تو معده ات . بچه داری بلد نیستن بچه دارم میشن هروقت کارشون لنگه میان پیشم ۴ سال بابام برای اینکه مامان بزرگم تنها نباشه و شبا نترسه چون کسی پیشش نیست منو میفرستاد خونشون بخوابم ساعت ۵ صبح از خواب بلند میشدم میرفتم خونمون بعدش میرفتم مدرسه . شبا هم نمیرفتم پیش مامان بزرگم بابام حمله میکرد بهم . مامانم ماشالا هیچی نگف . من انقدر حرص خوردم مریضی پوستی گرفتم هردکتر یه چیزی میگه ولی دلیل اصلیش اعصابه . همیشه خواسته های اونا رو خدا بهشون داده ولی من فقط مرگ بابامو میخوام ساعت ۶ صبح نماز میخونه بلند الله اکبر صبح در خونه رو قفل کرد که مامانم نره سرکار به مامانم حمله کرد داشت لهش میکرد منم ۱۰ دقیقه دیگه کلاسم شروع میشد گرفتم به بابام فحش دادم زدمش خسته شدم منم ادمم بخدا همش به سرم میزنه بکشم خودمو ولی میگم چندسال دیگه شاید اوضاعم خیلی بهتر باشه نه فال نه دعا های قران نه حرف زدن حالمو خوب میکنه نمیدونم چیکار کنم🙂💔