خیر سرش همکار قدیمیم بود. بعد سالها ابراز علاقه و من همیشه به یادت بودم و فلان، گفت بریم بیرون صحبت کنیم. ساعت ۶ عصر بود. گفت کجا بریم؟ گفتم بریم کافه گفت خوشم نمیاد. گفتم بریم سفره خونه؟ گفت بدم میاد. گفتم بریم رستوران. گفت مگه الان وقت غذاست؟ بریم پارک. من گفتم خوشم نمیاد برم تو پارک ولو شم برای صحبتای مهم!
چرخیدیم اومدیم. گفتم حداقل یه اب میخریدی هلاک سدم
دیگه جوابشو ندادم!