هر چی بگه و هر کار کنه اصلا دیگه ب چشمم نمیاد .ضربه ی بدی بهم زد بعد زایمانم .سه ماه ک مامان ش مثل کنه چسبیده بود بهم .نمیزاشت تنها بشیم ب زور میرفت خونش س ماه شاید یکی دوبار .بعدم بیشتر از شوهرم. بهش التماس میکردم بیا پیشم حال روحیم خوب نیست نمیومد و تو اتاق دیگه با خواهرش گل میگفتن گل میشنفتن. تشک کنار هم انداخته بودن .
من بدبخت هم خونه خودم همش باید با حجاب بودم چون هی برادر شوهر و داماد و باباش میومدن .مادر شوهرم هم ب شدت وسواس از دستش ب جنون رسیدم خودم میزدم از بس ایراد میگرفت.الان هر کار میکنم آروم نمیشم ن میبخشم .من تو اولویتش نبودم حاضر نبود بهشون بگه برو .بچه ها مادر شوهرم ضربه بدی به زندگیمون زد از اون موقع و فاصله سردی بینمون افتاد و بار ها تو گوشیش عکس لخت ی و این چیزا دیدم وشک دارم خیانت کرده. واقعا بریدم
مادر شوهرت بد بوده درست
چرا از شوهرت کینه گرفتی
الان اصلن دلم صاف نمیشه. شوهرم هر روز بهم میگفت سینت چرا اینجوره چرا شکمت فلان شده بدنت فلان شده. مقایسه میکرد زیاد الان اعتماد ب نفسمو از دست دادم و خیلی دچار وسواس فکری شدم
عزیزم بعد از زایمان شرایط روحی آدم طوریه که نیاز به درک بیشتر داره ولی متاسفانه بعضی ها نمی‌دونن چطور باید اینکار رو انجام بدن، حتما شما و همسرت بهم علاقه داشتید که ازدواج کردید و بچه دار شدید پس از کاراش کینه به دل نگیر سعی کن شرایطی رو بهش توضیح بدی یا بگی بیشتر به حضورش نیاز داری، از زبون نینی بگو، مثلاً مامانم غمگینه یا مامانی دلش تنگ شده....نذار رابطتون سرد بشه
به نظرم بشین لحظه های خوبتون رو مرور کن، از اول ازدواج تا الان به سختی های فکر کن که باهم گذروندین، خاطره‌ها باعث میشن گذشتن از یه سری مسائل راحت‌تر بشه، رفتارش رو نذار رو حساب خیانت یا بددلی، بذار رو این حساب که مردا کلی نگر هستن و جزئیاتی که ما زنها میبینیم رو اصلا درک نمیکنن. مثلاً اینکه رفته با خواهرش تو یه اتاق دیگه شاید خواسته شما استراحت کنی و احساسش این بوده که با نزدیکی به شما اذیت میشی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
