ده سال با دایی ام ازدواج کرده بچه دار نمیشن الان ی ماه داییم رفته با ی زن پولدار که شوهر داره و ی پسر ۳ ساله دوست شده میخواد زن دایم رو طلاق بده بره اون زنه رو بگیره بزرگترا نزاشتن طلاق بگیره زندایم همش گریه میکنه میگه دوسش دارم ولی دایم میگه نمیخوامت چندبار رفته خونه زنه واسش حوله تنی و کرم و شام بیرون دعوت کرده داییم رو الانم اونم از شوهرش درحال جدا شدن هستن میخواد با بچشو و دایم برن خارج دیشب با زندایم رفتم پارک همش داد میکشید خدایا نزاشتی مادر بشم شوهرمم ازم گرفتی خیلی قصه میخوره
بچه داشتم شوهرش همین بود
اييي وايي
دايت خيلي نامرده
حالا بايد با يه زن متاهل ميريخت رو هم
اون زنيكه چه كثيفِ
والا به زنداییت بگو باید داد بزنی که خدایا شکرت نذاشتی از این مرد بچه دار بشم...
به زن داییت بگو انقد خودشو کوچیک نکنه و داییتو ولش کنه،،،،زمین گرده
دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه
گاهی خیلی دیر حکمت خدا رو میفهمیم
اگه بچه داشت شرایط زنداییت بدتر بود
همچین شوهری بزاره دم در آشغالی ببره بهتره
عزیزم حکمت همین ک خدا بهش بچه نداد همین بود دیگه وگرنه الان باید با یه بچه ضربه بیشتری میدید
زنی که به بچه ی کوچیک خودش رحم نکرد و خیانت کرد میخواد به دایی تو وفادار بمونه؟
یه جایی خدا ان چنان میزنه تو کمرش که دیگه نتونه کمر صاف کنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
27 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
