سلام نمیدونم چرا خانوادم باهام اینطور برخورد میکنن کلا از اول فقط بامن اینطوری هستن کلا همش میخوان منو نادیده بگیرن انگار اصلا وحود ندارم مامانم ب همه خواهر برادرام اهمیت میده ولی بمن که میرسه روش بازه وهر حرفی بمن میزنه ولی با بقیهشون رو در بایسی داره.الان از مجبوری واز روی بیشعوری ومشکلاتی که باشوهرم پیدا کردم اومدم خونه مامانم ولی انگار دیوار کوتاه تر از من نیست کسی برام ارزش قاعل نمیشه کلا از اول همینجوری بودن گفتم ازدواج میکنم درست میشن نشدن وبمن اهمیت نمیدن هزار بارم اعتراض کردم ولی گفتن نه تو فک میکنی در صورتی که دارم میبینم.مثلا هیچ خواهرم بمن زنگ نمیزنن یا بامن قرار نمیزارن برای خونه مامانم ولی همشون باهم روزی یبار تلفنی صحبت میکنن وباهم در ارتباطن انگار که من خواهرشون نیستم خیلی دلم شکسته خیلی همشاحساس اضافه بودن میکنم بود ونبودم اصلا فرقی نمیکنه اگر خودم بیام که اومدم اگر نیام کسی نه سراغم میگیره ونه دلش تنگ میش چکار کنم کلا رفتارشون بامن یک جوریه چه توعفد بودم چه الان که خونه خودم بودم.اصلا تلفن خونم زنگ نمیخوره دریغ از یک زنگ یا پیام ولی همشون دایم باهم در ارتباطن.خیلی اذیت میشم وقتی میرم توجمعشون احساس غریبی میکنم همش خودم باید باهاشون حرف بزنم وخودم الکی باهاشون بگیرم .هروقت میام خونه مامانم مثلا مامان بزرگم زنگ میزنه مامانم میگه صدای تو در نیاد که نفهمن اینجایی ولی برای خواهرای دیگم اینطور نیست از کاراو رفتارای ریز ودرشتشون اذیت میشم چطوری ارامش بگیرم