شغلش خیلی اذیتم میکنه
امشب میگفت چند شب پیش خونه یه خانومه میخواستم برم از قبلش خیلی زنگ میزده پیگیر بوده با خودم تو راه فکر کردم اگر الان زنه تو خونه بدون لباس باشه یا بیاد هی دورم بپیچه بهت خیانت کنم یا نه؟گفتم تو کی نمیفهمی ولی باز وجدانم بهم اجازه نداده گفتم ینی دلت میخواسته؟گف بالاخره ادمم دیگه ولی اخرم که رفتم توی خونه دوتا زن تو خونه بودن که با تاپ بودن فقط شال داشتن من سریع کارمو کردم درومدم هرچی بهم گفتن بمون حالا چای بخوریم چیزی بیارم قبول نکردم
صداقتشو دوست دارم ولی با خودم میگم اگریه روز وجدانش چیزی نگه چی؟ینی چی که میگه بالاخره ادمم؟ ما یه ماه دیگم داریم عقد میکنیم واقعا نگرانم نمیدونم به همچین مردی میشه تکیه کرد؟زندگیم و انتخابم درسته؟