درواقع دوست اجتماعی بودیم!!! هشت سال قبل
و من تو یه رابطه سمی بودم که طرفو سالی یه بارم نمی دیدم
من و همسرم و بقیه دوستامون باهم بیرون میرفتیم راجع به زندگیمون حرف میزدیم. همه ازون رابطه سمی من خبر داشتن. کم کم شوهرم شروع کرد به نصیحت کردن که اون به درد نمیخوره و.... شش ماهی طول کشید تا ازون رابطه اومدم بیرون. بعد راضیم کرد که به ازدواج فکر کنم و این حرفا!
دلیل به ازدواج کشیده شدن قضیه دقیقا این بود که چون قصد ازدواج نداشتیم هردومون خود واقعیمون بودیم