ما خونه قبلیمون تازه اسباب کشی کرده بودیم
بعد دوسه هفته توی یه قابلمه که استفاده نمیکردیم تو کابینت مامانم یه مشت ناخون پیدا کرد😰 (کسی میدونه چرا؟ دعا بوده شاید؟)
پرنده قناری داشتیم دوسه روز بعد اسباب کشی دوتاشونم باهم مردن مریض نبودن اصلا
وسیله هامون هی گم میشد بعد چند وقت یه جای خیلی واضح که جلو چشمم بود پیدا میکردیم،
شبا همش کابوس میدیدیم،
😢😢😢منو شبا یکی دوتا پامو میگرفت میکشید پایین از خواب میپریدم میدیدم از بالشم اومدم پایین تر😢 خیلی بد بودا با هزار زحمت خودمو میکشیدم بالا میرفتم زیر پتو از ترس.
مامانم یبار یه چیز سیاه دیده بود که دستش یه بطری مشکیه جلوی اتاق خواب وایساده ،اینو فقط مامانم دید
همش احساس سنگینی کسی تو خونه حس میشد
وقتایی که تو خونه تنها بودم حس تنهایی نداشتم ،
همش احساس سنگینی یه نفر رو ادم حس میشد
خواهرم کوچیک بود یدفه به یه نقطه تو وسط اتاق خیره میشد گریه میکرد انگار چیزی دیده بود،زبون نداشت بگه اما،
و خیلی چیزای دیگه یادم نیست الان....
۴سال اونجا بودیم ،خونه قدیمیه قدیمی نبود ولی نوسازم نبود
اپارتمانی بود مال ۳۰ سال پیش شاید
،الان اومدیم این خونمون هیچ کدوم از اون اتفاقا نیفتاده ،ینی توهم نبود،قبل اون خونه هم این چنین چیزایی ندیده بودیم