خیلی دوسم داشت مطمئنم
بخاطرم همه کاری کرد
دستش خالی بود برام هیچی کم نذاشت
اما وقتی عصبی میشه کنترل زبونش نداره
بی احترامی میکنه
بهم گفت دختر داییش میخاد
بهم گفت عکستو میذارن وضعیت میخان مشتری برات پیدا کنن
و خیلی حرفای دیگ
منم دیگ صبرم تموم شد ب بابام گفتم
بابامم میخاد تمومش کنه
میدونم اگ بهم بخوره غرورش میشکنه
اما اگ بمونم خودم نابود میشم
چون حرفاش نمیذاره دوسش داشته باشم