داستان زندگی یه زن..یه مادر..بنظرتون برنده اس یا بازنده

تو حداقل پول داشتی که به خودت برسی من پولم ندارم

خیلی داستان اموزنده ای بود یه لحظه خودمو مهناز و شوهرمو امیر دیدم واقعا شوهر منم بعضی وقت ها انگارعقل و منطق نداره و تو هر چیزی با اسرار نه میاره و به من اجازه هیچ کاری نمیده بداخلاق بی حوصله بیکار  

در توصیف مهناز فقط میتونم بگم صبور صبور و فقط صبور

زندگینامه ی جالبی بود. زن قویی بوده اما یه چیزش رو من دوست نداشتم کسی که تااین حد قابل تغییر وقابل رشد و قوی هست چرا همین انرژی رو برای ساختن ایندش خرج نکرد چرا واسه مابقیه عمرش نجنگید مبارزه نکرد چرا بخاطر ابرو و خونواده و راضی نشدن خونواده واسه طلاق و پیمودن راه سخت دادگاه عقب کشید تسلیم شد. اخه این زندگیه جدیدش فقط دکور شیکی داره پس عشق و شور و هیجان و دلبستگیه واقعی به زندگیه زناشویی کجا میره حتی از رابطه ی جنسی و هماغوشی با مرد زندگیش هم لذت نمیبره تا اخر عمر. یه مرده ی متحرکه شیک. ادم بدون دوست داشتن زنده نیس فقط نفس میکشه.

منطق من قبول نمیکنه بنظر من بنوعی شکست و پذیرفته هرچند باکلاس و قشنگ. من بودم بااینهمه اراده و توان با تمام موانع میجنگیدم و خودمو نجات میدادم و اینده ی دلخواهمو میساختم بااینهمه انرژی. کما اینکه همینکارو کردم

قطعا اون بچه هم توو زندگیی که عشقی توش نیس صمیمیتی نیس علاقه ای نیس احساس خوشبختی نخواهد کرد و دوس داشتن رو یاد نخواهد گرفت و به طبع به همسر ایندش هم نخواهد تونست عشق بورزه.

این نظر شخصیه منه.

نویسنده ی داستان هرکجا هست خداوند یارو پشتیبانش باشد

چقد عالیه قلمت 

موفق باشی گلم خداگل پسرتو برات نگه  داره

چیزی علاوه بر قوی شدن مهناز توجه منو جلب کرد خیانت نکردن امیر بود اینکه حاضربود توماشین بخوابه اما جا دیگه نه .....خیلی کم پیدامیشه همچین آدمی

میشه یکی منو لایک کنه که گم نکنم تاپیک و .......مرسی 

لایک کن مرسی که وقت میزازی

عزیزم قلم روانی دارید ممنون که این تجربه روبامادرمیون گداشتیدهرزندگی تجربه ای درش نهفته است که باعث میشه مادچاراین مشکلات نشیم ازخدابرای صاحب سرگذشت آرزوی شادی و سلامتی دارم

 خیلی عالی اگه بازم داستانی نوشتید منو هم تک کنید لطفا