کسی عیب گرفت اون میخواد جواب بده چای سازو بردم مغازه گفت این ازاین ارزون هاست لمسی بهتره روش شیششه اس آب نمیریزه چون ببین دستش درد نکنه ولی باز همون دخترای همسایشون که همش به من عیب میگیرن خواهرشوهرمم میره کف دسته شوهرم میزاره بخدا سه چهار بار رفتم اونجا گفتن چرا مانتو این مدلی میپوشی چرا میگی من فلان چیزو دوست دارم من گفتم عقد آریایی دوستش داشتم اینقدر یه کلاغ چل کلاغ کردن به اوقات تلخی کشوندن منم همچین چیزیو نمیخوام ولی آدم وقتی میخواد کادو بده نباید چای سازه جهیزیه خودشو بده
هنوز هم غروب خورشید زیباست هنوز لالایی های ماهم شنیدنی است دلم هوای بوی عطر نارنج درحیاط را دارد هنوز داستان لیلی و مجنون شیرین است هنوز لبخند مادرم آرام است هنوز آمدن پدرم شیرین است هنوز به یاده فاطمه ای که دیگر نیست چشمهایم اشک آلود است
چیزه بدی گفتم وقتی میخواد یه کاری کنه همه زبونشون رو من بلند بشه یه چای سازه قدیمی ارزون آورده
هنوز هم غروب خورشید زیباست هنوز لالایی های ماهم شنیدنی است دلم هوای بوی عطر نارنج درحیاط را دارد هنوز داستان لیلی و مجنون شیرین است هنوز لبخند مادرم آرام است هنوز آمدن پدرم شیرین است هنوز به یاده فاطمه ای که دیگر نیست چشمهایم اشک آلود است
ادم میخاد تایپیک بزنه ی جوری میگه ک بقیه ام بفهمن ن اینکه فک کنن داره با خودش حرف میزنه😐
ببخشید عصبانی ام خواهرشوهرم تمام جهازشو با همسایشون خریده خیلی صمیمی آن اونا خیلی ازم عیب میگیرن الان همه میگن چای سازه خواهرشوهرت خیلی قدیمی عوضش کن چون واقعا مغازه دارم گفت قدیمیه
هنوز هم غروب خورشید زیباست هنوز لالایی های ماهم شنیدنی است دلم هوای بوی عطر نارنج درحیاط را دارد هنوز داستان لیلی و مجنون شیرین است هنوز لبخند مادرم آرام است هنوز آمدن پدرم شیرین است هنوز به یاده فاطمه ای که دیگر نیست چشمهایم اشک آلود است
عیب نداره منم عمم ابمیوه گیر جهاز خودشو اورده بود و سوخته بود کار نمیکنه ای کاش نمیخرید خودم میخرید ...
آخه بعد پشت سرمن حرفه
هنوز هم غروب خورشید زیباست هنوز لالایی های ماهم شنیدنی است دلم هوای بوی عطر نارنج درحیاط را دارد هنوز داستان لیلی و مجنون شیرین است هنوز لبخند مادرم آرام است هنوز آمدن پدرم شیرین است هنوز به یاده فاطمه ای که دیگر نیست چشمهایم اشک آلود است
کادوی ها دیگ چرا اینجور میکنی نمیخواییش یا بفروش یا بده ب کسی.ادم یا ب لیاقت خودش کادو میبره یا ب ل ...
آها یعنی من لیاقت ندارم هیچ نمیتونم بکنم ناراحت میشه
هنوز هم غروب خورشید زیباست هنوز لالایی های ماهم شنیدنی است دلم هوای بوی عطر نارنج درحیاط را دارد هنوز داستان لیلی و مجنون شیرین است هنوز لبخند مادرم آرام است هنوز آمدن پدرم شیرین است هنوز به یاده فاطمه ای که دیگر نیست چشمهایم اشک آلود است