من با یه پسری دوست بودم در حدخواستگاری و اینکه همش پیش هم بودیم و ... بعد خیلی اذیتم کرد خیلیییی زیاد میرفت پشت سرم حتی پیش دووستاش حرف میزد بعد این دوست پسرم یه دوستی داشت این دوستش
اومد به من گفت من به تو علاقه دارم عاشقتم از روز اول که دیدمت به دلمنشستی قیافت بانمکه تو دل برو اون پسره نمیخواستت من میخوامت اون دختر بازه من خوبم 😐
بیا ازدواج کنیم حداقل بهم فرصت بده منو بشناس 😐من از روز اول که دیدمت به علی (دوست پسر سابقم) گفتم اگه نمیخوایش و واست جدی نیست من میخوامش اون میگفته نه این دختره با هرکسی دوست نمیشه
بعدم هی میگه علی تورو نمیخواست تو رو نمیخواد ولی تو معلومه هنوز دوستش داری ولی به من فرصت بده
منم محلش ندادم
بعد همون موقع ها سر خیانت دوست پسرم دعوام شد باهاش و قهر کردم نیومد دنبالم اشتی کنه و دعوای بزرگی شد اومد درخونمون سر صدا کرد حتی
بعد منم قهر کردم یه هفته بعد خود دوست پسرم بهم پیام داد که بهم بزنگ منمزنگ نزدم اونم دیگه نیومد سراغم
الاندوماه گذشته که نیومده حتی شمارشو عوض کرده فقط پیج اینستاشو پاک نکرده ....
تازه نشسته بودم یهو دوستش زنگ زد شمارش سیو نبود گفت کجایی چرا بهم زنگنمیزنی دلم برات تنگ شده
گفتم علی فرستادتت؟ گفت نه علی رفت تهران دیگه اینجا نیست
(با یکی بهم خیانت کرد که طرف تهران بود ده سال از دوست پسرمبزرگتر بود و جدا شده بود زنه ولی پول داشت باهم انگار یه سری خلافم میکردن )
به نظرتون دوست پسرم فرستادتش؟ یا خودش اومده و میخواد باهام باشه؟
البته مننمیخوامش
من بیشتر حس میکنم واقعا رفته تهران شمارشم بخاطر اون زنه عوض کرده چون الان پیششه حتما