زه هر دَری زدم دُری پیدا نشد برایم
دُر خود را خاموش کند دنیا برایم
اما من که گشتم تو این دنیا زیاد
برعکس، روشن نگه دارد، دُرم را دنیا
آتش خورشید و ماه باهم یکی شد
دل پر از خون ،هیچ گاه خاموش نشد
خنجر ی نهاد بر سینه ،از وسط شکافت
عمرم را تمام نکرد ،بیهوده یکجا