من خودم یبار مامانم میخواست بره جشن بعد منو نمیخواست ببره 😑😑
بعد من گریههعه سلیطه بازی اصلا یه چیزی میگم یجیزی میبینید 😓😓😓
بخطار اینکه گریه نکنم مامانم کفت که بابات بیا دنبالم و خوراکی بگیرید 😲🙃
ساعت چهار بیایید دنبالم 😄🤔
منم لحظه شماری میکردم که ساعت چهار بشه و مگه میشد 😒
بلاخره شددددد 🥳🥳🥳
بابا بابا بابا بابا بابا بلند شو دیگه
_ الان میریم
شد ۴ونیم 😒🙄
منم از حرصم گوشی شو انداختم تو اب پارچ 😇😅🤣🤣🤣
از دلش نیومد بزنتم 🥰😇🥰😇
ولی بعدش که مامانم فهمید حساببببببی از خجالتم در اومد 🤕🤣🤣🤣🤣🤣