توتاپیکای قبلیمم توضیح دادم الان۲۳روزه پسرم پیشم نیست پیش پدرشه داریم جدا میشیم من اصلا راضی ب جدایی نیستم تلاشمم کردم بارها الان ۱ساله ولی اون هیچ تلاشی نمیکنه الانم ک بابچه عذابم میده دیگه هیچ راهی ندارم کلی دعاکردم کلی نذر ولی بی فایده س انگار اصلا خدامنونمیبینه خواهشم از شما اینه شمابرای من و پسرم دعا کنید که یه معجزه ای بشه تو این زندگی ک کنار پسرم باشم بدون دلهره و استرس شاید خدا دعای شمارو درحق من اجابت کنه خودم ک بدجور خسته م و بریدم هرروزم درد و عذابه 😔دعا کنیددرست بشه همه چی 🙏خیلی دلتنگ و بی طاقتم https://uupload.ir/files/wivm_۲۰۲۰۱۲۳۰_۱۳۲۱۱۶.jpg
بعداز ۲سال و نیم روز تولدم1400/8/22 بی بی چکم مثبت شدخدایا شکرت😍 امروز به مورخ۱۴۰۰/۹/۱۷واسه اولین بار صدای قلب❤ نی نیم رو با ضربان ۱۵۲ گوش کردم خیلی حس خوبی بود😍 ۱۴۰۰/۱۱/۱۸جواب غربالگریم بد شد وقتی تو مطب با چشمگریون منتظر نوبتم بودم واسه اولین بار تکون خوردن نی نیمو حس کردم من میدونم حالت خوبه عشق مامان🤰و امروز۱۴۰۰/۱۱/۲۷ بعد۹روزانتظار جواب سل فری اومد خداروشکر جوجه من سالمه ویه دخمل نانازه😍قشنگ مامان غصه نخوری این روزای سختم تموم میشه من تمام این کبودی های رو دستم رو بخاطر تو تحمل میکنم فقط سالم بیا بغل مامانی ❤ دخترک من خیلی عجله داشت ۳۶هفته ۱۴۰۱/۴/۶اومد بغل مامانش قشنگمن خوش اومدی به زندگی منو بابایی 👨👩👧
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
بعداز ۲سال و نیم روز تولدم1400/8/22 بی بی چکم مثبت شدخدایا شکرت😍 امروز به مورخ۱۴۰۰/۹/۱۷واسه اولین بار صدای قلب❤ نی نیم رو با ضربان ۱۵۲ گوش کردم خیلی حس خوبی بود😍 ۱۴۰۰/۱۱/۱۸جواب غربالگریم بد شد وقتی تو مطب با چشمگریون منتظر نوبتم بودم واسه اولین بار تکون خوردن نی نیمو حس کردم من میدونم حالت خوبه عشق مامان🤰و امروز۱۴۰۰/۱۱/۲۷ بعد۹روزانتظار جواب سل فری اومد خداروشکر جوجه من سالمه ویه دخمل نانازه😍قشنگ مامان غصه نخوری این روزای سختم تموم میشه من تمام این کبودی های رو دستم رو بخاطر تو تحمل میکنم فقط سالم بیا بغل مامانی ❤ دخترک من خیلی عجله داشت ۳۶هفته ۱۴۰۱/۴/۶اومد بغل مامانش قشنگمن خوش اومدی به زندگی منو بابایی 👨👩👧
بچه که بودم با خودم می گفتم بزرگ که شدم من دنیا رو تغییر میدم نوجوان که شدم فهمیدم دنیا خیلی بزرگه گفتم پس من کشورم را تغییر خواهم داد در جوانی گفتم کشور بزرگه شهرم رو تغییر میدم به میانسالی که رسیدم گفتم محله ی خودم رو باید تغییر بدم حالا که پیر شدم میفهمم تغییر باید از خودم شروع میکردم اگه خودم تغییر میکردم میتونستم اول خانواده و بعد محله و شهر و کشور و دنیایم رو کم کم دچار تحول کنم