2737
2739

وای انقد گفتین حموم یاد یه نفر افتادم مث پیرمردا از نوره استفاده میکرد   میرفت حموم کل خوابگاه میفهمیدن یه سری کل بچه های اتاق دیدیم رفته حموم رفتیم دم در حموم هی میگفتیم ممد تویی؟ بوی نوره میاد اینکارو انقد تکرار کردیم هر کسم اون اطراف بود اومد گفت   فک کنم 100 نفری بهش گفتن

#ممدنوره

آقا هستم...اگر با حضور آقایون توی سایت مشکل داری و یا کلا با جنس مذکر مخالفی لطفا ریپ نزن و با من همکلام نشو ...دشمن جنسیت زدگی

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

جررررر😂😂😂😂😂 این آقای تعمیرکار هم داستانی بودا همه ماهارو چادر بهسر پا لخت دیده بود😅

وایییب چقدر تعمیرکار خوابگاه ما کیف میکرد لعنتی چشم چروون بود ما خوابگاهمون ۱۱طبقه بود مثلا پیج میکردن مرد وارد طبقه ۵میشه حجاب کنید قرمصاق میرفت طبقه دیگه الکی میگعت ای وای اسانطور زوج سوار شدم 🤣🤣🤣🤣

2731

اصلا خاطرات خوبی تدارم 

ترم یک دو خییلی بد بود سه چهار تا از هم اتاقی هام ک هم کلاسیم هم بودن خییییلی بچه بودن یکیشون هر کی تختشو مرتب نمیکرد اسم مینوشت میداد سرپرست😑😑😑😑🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️


یا مثلا میگفتن بیاید امشب شام از بیرون بگیزیم بعد پنج دقیقه بعد پشیمون میشدن شاید بگم بیست بار اینجوری شد و یک بار هن نمیخریدن😑

یه دختره بود خییلی بد دهن خییلی هم کم عقل بود ب همه بد و بیراه میگفتو.....


حالم بهم میخوره از خوابگاه منم تک و تنها بودم خییلی تنها حتی ی دوست نداشتم .....

ترم بعد با بدبختی اتاقم و عوص کردم  ک اونم خاطرات بدی برام بودو....😪😪😪😪



خدایا شورت ک مجازی شد شکرت

دلم برای اون دورانم خیلی تنگ شده بهترین روزای زندگیم بود برای تک تک هم اتاقیام یادش بخیر 

یادمه یه شب خاموشی زده بودن بعد صاحب خوابگاه تو اتاق بود من داشتم زیر پتو با موبایل حرف میزدم بعد این بنده خدا فکر کرد بغل دستی منه بدو رفت سمتش داد زد گفت پاشو برو تو کوچه بخواب حالا اون طفلی تب ۳۸ کرده بود و خواب خواب بود دختره هم ول نمیکرد میگفت خودتو نزن به خواب و مریًضی پاشو برو تو کوچه 😂😂😂😂

كاش از شاخه سرسبز حيات گل اندوه مرا ميچيدي.  كاش در شعر من اي مايه عمر  شعله راز مرا ميديدي

من ۲سال خوابگاه بودم‌. سادیسم داشتم هرکی حموم یادستشویی میرفت من برقو خاموش میکردم یا درو قفل میکرد یا با لگد میزدم ب در فرار میکردم 

یه بار یکی از بچه ها گیر کرده بود تو دستشویی 

منم تازه از دانشگاه می اومدم بعد دختره رو ک نجات دادن. من بیچاره رو مقصر میدونستن. حالا بیا ثابت کن کار من نبوده

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!
من خوابگاهی نبودم ولی انقد حوابگاهو دوس داشتم با همکلاسیام میرفتم شبا خوابگاه پیششون😂مخصوصا شبای چه ...

ما یک شب فیلم ترسناک دیدیم تا صبح ایته الکرسی میخوندیم 

بالای سر هم😄

2738
والا ما خیلی خاکی بودیم تو کلاس هیچکدوم لاکچری خوشتیپ نبودیم😐😂

من مریض بودم اونم از نوع آبله مرغون بعد فک کن افسردگی گرقتم شدیددددددد صبحا که مامانم میرفت باشگاه من میسشتم گریه میکردم بعضی وقتا خودمو میزدم بعد فک کن منی که هروز با دوس پسرم بیرون بودیم یه هفته نتونسم برم بیرون .(ناگفته نماند که فردای آبله مرغونم رفتیم باغ دوستش جوج بازی😂😂😂الهی بگردم من هی دور میشستم دوس‌پسرم اصلا ازم فاصله نمیگرفت میگف عب نداره منم بگیرم ست میشیم(نزدیک ۵ساله باهمیم)

میشه برای حاجتم حمد بخونی گلی؟

یکبارم از امتحان اومدم حسابی گرسنه بودم تن ماهی گذاشتم تو آب که بجوشه اقا هیچی خوابیدم یهو نگو آب تموم شده بود تن ماهی ترکید وااااای ی صدا ترسناکی حالا من خنگ بیدار شدم هنوزم یادم نبود دوستم ترسیده بود گفتم چیزی نشد نیروگاه هوایی رو زدن😂😂یهو یکی داد زد کی تن ماهی گذاشته وااای رفتم دیدم به سقفم چسبیده تا دوساعت من اشپزخونه میسابیدم😑

وای استارتر خدا هیرت بده،، یکی یکی داره یادم میاد. 

عاقا من یه هم اتاقی داشتم که همشهری خودم بود. هیلی باهم جور بودیم حتی الان هم بهترین دوستمه و بعد دوران دانسجویی حتی رفت و امد فامیلی داریم بهام. خلاصه اینکه حرفهای ما هییییچچچوقت تموم نمیشه، یه بار بعد عید با فاصله یک روز از هم برگشتیم خوابگاه، شبش خیلی حرف زدیم برا اینکه اون یکی هم اتاقیم بیدار نشه اروم و از ته گلو حرف میزدیم. تقریبا تا ساعت4صب فک زدیم. بعدش گفتیم بریم مسواک بزنیم تو راهرو بودم یهو احساس سرگیجه گرفتم همزمان اونم دستشو گرفت به دیوار و گفت انقدر حرف زدم سرگیجه گرفتم. جفتمون به این خالمون خنده مون گرفته بود که یهو دیدیم بچه ها سراسیمه از اتاقاشون دویدن بیرون،، نگو زلزه بوده ما فکرکردیم سرگیجه س

زنان متولد دی را هراسی نیست از سرما💕بی عشقْ جهان یعنی،  یکْ چرخشِ بی معنی 💖لطفا هر جا تاپیک راجع به متافیزیک و ماورا دیدین منم تگ کنید  
وای انقد گفتین حموم یاد یه نفر افتادم مث پیرمردا از نوره استفاده میکرد     میرفت حموم کل خ ...

نوره خیلی برای سلامتی خوبه

چیکار داشتین بدبختو براش یک بی بو میخریدین به عنوان کادو میدادین😝😂

عزیزم اکثرا با ازدواج افسردگی میگیرند😐

نه اخر من دانشجو شهر دیگه ایی بودم ۶سال اونجا کلی عشق و حال بعد امدم شهر دیگه ایی زندگی کردم با شوهرم و از اون جو شاد اولش ادم دپرس میشه با اینکه شوهرم عالی ولی خوب مثل دوران سربازی پسرهاست درطته سختیهای خودشو داره ولی یه عمر خاطره خوب داری ازش

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز