2726
هفته ایی یه دونه کتری رو اجاق گاز جا میموند ذوب میشد   هر شب از طبقه اول بچها سوت و دست و ...

خاطره کتریو منم دارم

به علاوه تجمع آخر هفته تو آشپزخونه ولی اون قضیه لباس زیر پرت کردن کمرمو شکست😉

حالا نمی گی کدوم شهر خوابگاه بودی

رویای بابل
راحت بودیم مسخره یک شب شلوار پارتی گرفته بودیم😐 میرقصیدیم شلوار همو در میاوردیم😂😂

چه کارا درس میخوندین دانشجو بودین مثلا کدوم شهری

 با مردی ازدواج کن که رژتو پاک کنه نه ریملتو...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

  یه دفعه رفتیم یه قابلمه ماکارونی دزدیدیم آوردیم با قابلمش گذاشتیم تو قابلمه خودمون رو گاز یه بارم واسه یکی از بچه ها تولد گرفتیم برف شادی ریختیم رو سرش یکی از بچه از عمد فشفشه رو پرت کرد سمتش بدبخت کلش سوخت  

 اقاا هستم عزیزم عزیزم نکن   یاگلم افتاااد؟(واسه خودتون گفتم تا نگید ا وا نمیدونستم اقاایید)خیال خنده های تو/شدآرزوی هرشبم/به چشم های تو قسم/که جان رسیده برلبم/خزان شدو نیامدی/عزیز لحظه های من/اگر ندیدمت تورا/تو گریه کن برای من/ ای عشق/ تمام حسرت هنوزم/دلیل آه سینه سوزم...

یادش بخیر چقد موقع بارون بچه ها سیگار میکشیدن😁😁😁😁 چه املت و نون و پنیر خیار گوجه و بادمجونی خوردیم😐😐😐یعنی یادم نمیاد یبار یه غذا درست و حسابی خورده باشم اونجا ولی خیلی خوب بود حوصله ات سر نمیرفت هیچ وقت

وای این خاطرم عاالللیههههه

ما تو خوابگاه هر طبقه یه اتاق خشک شویی داشت که لباسشویی و بند رخت بود برای خشک کردن لباسا 

چندوفت یبار اقایون میومدن برای چک کردن و تعمیر لباسشویی ها و قبلش به بچه ها میگفتن لباساشونو جمع کنن ... شمام که میدونید لباسای زنارو👙🙈 ولی خب بعضی بچه ها نمیرفتن جمع کنن... یبار این اقایون برای تعمیر اومده بودن، همیشه هم مسئول طبقه همراه اینا مبرفت

مسئول طبقه میگفت یه بی وجدانی هم معلوم نبود کی رفته بود اونجا لباس شسته بود از این سر تا اون سر فقط لباس زیر پهن بود. خلاصه تا این مرد بنده خدا خم میشه تا کارشو شروع کنه یکی از سوتین های اویزون رو بند میفته سر شونش 😂 اونم متوجه نشده بوده و هی داشته با اون قیافه و شکل با این مسئول طبقه حرف میزده و توصیه میکرده برای استفاده از لباششویی... این بنده خدام نمیدونسته چیکار کنه اصلا چجوری بگه اون وامونده گل گلی رو از سرشونش برداره... هیچی دیگه بنده خدا فقط تا پشتش رو کرده یواش برداشته انداخته اونور 😂😂


اخی یادش بخیر پاسور بازی،بازی جرات حقیقت،یکبارم قرار بود برم حمام دوستم فکر کرد من تو حمام اخری هستم با پا در باز کرد حالا من هنوز نرفته بودم حمام تو اشپزخونه داشتم با سرپرست حرف میزدم اقا هیچی یکی دیگه تو حمام بود دختره با صورت کفی اومد بیرون تا جا داشت دوستمو زد😂😂😂الان دلم که تنگ شده میخوام کنکور بدم باز برم خوابگاه😂😂😂

حماسه آفرین بودین شما😂😂😂

  مرسی

 اقاا هستم عزیزم عزیزم نکن   یاگلم افتاااد؟(واسه خودتون گفتم تا نگید ا وا نمیدونستم اقاایید)خیال خنده های تو/شدآرزوی هرشبم/به چشم های تو قسم/که جان رسیده برلبم/خزان شدو نیامدی/عزیز لحظه های من/اگر ندیدمت تورا/تو گریه کن برای من/ ای عشق/ تمام حسرت هنوزم/دلیل آه سینه سوزم...

اگ تو اخبار دانشگاه شیراز سرچ کنید میبینید یه زمانی مسمومیت غذایی بدجور شایع شد. تعداد خوابگاه های پردیس ارم زیاد بود. تا صبح مثل شهر جنگی صدای امبولانس میومد. دیگه به حدی شد که یکی از ساختمونهای خالی رو کردن بیمارستان و بچه ها رو همونجا سرم میزدن... همون موقع ها بین دانشگاه شیراز و دانشگاه علوم پزشکی سر تصاحب زمین دانشگاه بحث و جدل بود. ما به سوخی میگفتیم بچه ها رو میبرن بیمارستان علوم پزشکی گروگانشون میگیرن. اتفاقا فرداش مامانبزرگ و خاله م زنگ زدن گفتن ماهواره گفته بچه های دانشگاه شیراز مسموم شدن ولی بیمارستان علوم پزشکی پذیرششون نکرده،، راسته!؟ 

زنان متولد دی را هراسی نیست از سرما💕بی عشقْ جهان یعنی،  یکْ چرخشِ بی معنی 💖لطفا هر جا تاپیک راجع به متافیزیک و ماورا دیدین منم تگ کنید  
هفته ایی یه دونه کتری رو اجاق گاز جا میموند ذوب میشد   هر شب از طبقه اول بچها سوت و دست و ...

کدوم دانشگاه کدوم شهر من فردوسی بودم خوابگاه پسر دخترا جدا بود

 با مردی ازدواج کن که رژتو پاک کنه نه ریملتو...
2706
ارسال نظر شما
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز